جمعه سیاه

مرجان و محمد كه برای گرفتن كت و شلوار دومادی علی از خیاط خونه ای كه نزدیكی میدون ژاله است به اون حوالی اومدن، بین انقلابیون گرفتار میشن و مرجان وقتی از قاسم محمدی هم خدمتی علی می شنوه علی توسط فرمانده اش شهید شده، به سمت تظاهركننده ها میره و..

به دستور فرمانده همه اعزام میشن به میدون ژاله و علی كه باید ظهر جمعه در مراسم عقد كنونش حاضر باشه، نمی تونه به خونه برگرده. فرمانده از علی میخواد به طرف انقلابیون شلیك كنه، اما علی از دستور فرمانده تبعیت نمی كنه و فرمانده اونو با تیر میزنه.

كبری و خدیجه دو تن از همسایه های آمنه خانم برای چیدن سفره عقد مرجان و علی به خونه ی آمنه میان و آمنه كه فكر میكرد قراره فردا مراسم عقد كنون پسرش خیلی خلوت و مختصر برگزار شه، با دیدن اونها و تداركاتی كه برای چیدن سفره عقد مرجان در نظر گرفتن، حسابی خوشحال میشه. از طرفی علی مرجان رو میرسونه خونه و به همه میگه كه فردا قبل از صلاه ظهر از پادگان بر میگرده و...

علی سربازه و باید هر چه زودتر به پادگان برگرد. قراره عصر جمعه هفدهم شهریور، مراسم عقد این دو نفر انجام بشه و علی باید فردا صبح از فرمانده اش مرخصی بگیر اما اتفاقی می افتد و..

علی و مرجان روز قبل از عقد كنان، برای گرفتن رضایت از پدر و مادر مرجان و پدر علی كه هر سه مرحوم شدن و همین زیارت اهل قبور باعث آشنایی مرجان و علی شده، به بهشت زهرا میروند