قصه شب
هر روز از ساعت 23:45 به مدت 15 دقیقه
قصه شب
-
30
دی 1399
-
29
دی 1399
-
28
دی 1399
-
27
دی 1399
ابومحمد حاضر نشد پولی كه متعلق مربوط به طاهره بنت حسن را بپردازد. طاهره به او یادآوری كرد كه این پول برای آنهاست و نباید پایمال شود . او داستانی را یرای ابومحمد تعریف كرد كه سال ها پیش پدرش نزد پیامبر رفته و از او كمك خواست و پیامبر به او گردنبندی داده تا زندگی اش رونق پیدا كند....
-
24
دی 1399
طاهره صفارزاده مشغول تدریس در دانشگاهست كه به دستور شاه حزب رستاخیز تشكیل می شود و از طاهره خواسته می شود تا عضو این حزب شود ولی خانم صفارزاده به لطایف الحیل از این كار سرباز میزند و در این میان ناخواسته درگیر مسائل و مشكلات یكی از دانشجویانش به نام شیرین احمدی می شود. شیرین مدتی است پدرش را از دست داده و عمویش كه با ساواك همكاری دارد به شدت مخالف ازدواج شیرین با نامزدش امیر است. در حالیكه امیر مخفیانه به مخالفین سلطنت پیوسته و از طاهره هم می خواهد تا به آنان بپیوندد اما طاهره حاضر نیست به عضویت گروهی درآید كه اعتقادات چندانی به مذهب ندارند. سرهنگ دستور داده تا شیرین خودش رو آماده ی ادامه تحصیل در خارج از كشور بكنه اما شیرین كه مخالفه از استادش كمك می خواد و این در حالیكه طاهره به خاطر عضو نشدن در حزب رستاخیز مرتب تحت فشاره. بالاخره به دستور سرهنگ احمدی، ماموران طاهره رو پیش سرهنگ می برن. در این ملاقات سرهنگ كه با ساواك همكاری دارد دكتر صفارزاده رو تهدید میكنه اما طاهره بی هیچ ترسی جواب سرهنگ رو میده. بالاخره امیر دستگیر می شه و شیرین پنهانی خودش رو به خانه ی طاهره میرسونه و از او كمك می خواد. طاهره به شیرین كمك میكنه تا پنهان بشه و همچنان حاضر به عضویت در حزب رستاخیز نیست و به همین دلیل از دانشگاه اخراج می شه
-
23
دی 1399
زندگی شاعره، دكتر طاهره صفارزاده در اوایل دهه 50 آشنا شدید و شنیدید كه این استاد حق جو ناخواسته درگیر مسائل و مشكلات یكی از دانشجویانش شد . شیرین احمدی كه مدتی است پدرش فوت كرده و عموش یعنی سرهنگ احمدی قصد داره تا مسیر زندگی شیرین رو عوض كنه . سرهنگ دستور داده تا شیرین نامزدیش رو با امیر بهم بزنه و خودش رو آماده ی ادامه تحصیل در خارج از كشور بكنه اما شیرین كه مخالفه از استادش كمك می خواد و این در حالی كه طاهره به خاطر عضو نشدن در حزب رستاخیز مرتب تحت فشاره . بالاخره به دستور سرهنگ احمدی، ماموران طاهره رو پیش سرهنگ می برن . در این ملاقات سرهنگ كه با ساواك همكاری دارد دكتر صفارزاده رو تهدید میكنه اما طاهره بی هیچ ترسی جواب سرهنگ رو میده
-
22
دی 1399
طاهره صفارزاده كه مشغول تدریس در دانشگاه است، ناخواسته درگیر مسائل و مشكلات یكی از دانشجویانش به نام شیرین احمدی می شود. شیرین مدتی است پدرش را از دست داده و عمویش كه سرهنگ شهربانی است به شدت مخالف ازدواج شیرین با نامزدش امیر است. در حالیكه امیر مخفیانه به مخالفین سلطنت پیوسته و از طاهره هم می خواهد تا به آنان بپیوندد اما طاهره حاضر نیست به عضویت گروهی درآید كه اعتقادات چندانی به مذهب ندارند. از سوی دیگر با تاسیس حزب رستاخیز از طاهره خواسته شده تا عضو این حزب شود ولی خانم صفارزاده به لطایف الحیل از این كار سرباز میزند. در قسمت قبل شخصیت های نمایش رو وقتی ترك كردیم كه سرهنگ به شیرین و مادرش ماهرخ اطلاع داد كه قصد دارد شیرین رو برای ادامه تحصیل به خارج از كشور بفرسته ...
-
21
دی 1399
طاهره صفارزاده پس از اتمام تحصیلاتش در خارج از كشور به استخدام دانشگاه درآمد. او در پایان یكی از كلاس هایش با سئوال جوانی به نام امیر مواجه می شود كه نظر وی را درباره ی حزب رستاخیز می پرسد. با آمدن كیهانی و اعتراض وی به حضور امیر، جوان ناچار میرود. از سوی دیگر نامزد امیر یعنی شیرین احمدی كه مدتی است پدرش را از دست داده با مخالفت عمویش نسبت به ادامه ی نامزدیش با امیر مواجه است و این همه در حالیست كه عضویت در حزب رستاخیز به دستور شاه اجباری است
-
20
دی 1399
طاهره صفارزاده نخستین شعرش را در 13 سالگی سرود و اولین جایزه اش را زمانی كه در كلاس دهم بود به پیشنهاد دكتر باستانی پاریزی، از رئیس آموزش و پرورش استان دریافت كرد. صفارزاده تحصیلات دانشگاهی اش را در رشته زبان و ادبیات انگلیسی ادامه داد و پس از مدتی برای ادامه تحصیل به انگلستان و سپس به آمریكا رفت و در دانشگاه آیوا هم در گروه نویسندگان بینالمللی پذیرفته شد . طاهره پس از بازگشت به ایران به تدریس در دانشگاه پرداخت . وی زندگی پر فراز و نشیبی داشته است و....
-
17
دی 1399
از سوی دیگر با آغاز این مذاكرات اخباری مبنی بر دیدار نمایندهی مجاهدین افغان با امریكایی ها به طالبان رسید؛ اخباری كه همه چیز را در موقعیتی تازه قرار میداد و كوس جنگ بود علیه حاكمیت طالبان در افغانستان
-
16
دی 1399
از اولین دیدار صمد- نمایندهی مجاهدین افغان- با رایان كروگر در ژنو آغاز شد. در همین دیدار بود كه كروگر متوجه شد آنچه به دست افغانها رسیده كمكیست از سوی ایران برای نجات افغانها و حملهی احتمالی به طالبان.
-
15
دی 1399
دو روز پس از حادثهی ترور احمد شاه مسعود در نهم سپتامبر 2001، برخورد هواپیماهای روبوده شده توسط تروریست های القاعده با برجهای دو قلو در نیویورك، جهان را تكان داد. این در حالی بود كه مسعود چهار ماه قبل این هشدار را به جامعه ی جهانی و امریكا داده بود.
انفجار برجهای دوقولو درست دو روز پس از ترور مسعود جهان را در موقعیت تازه ای قرار داد. در چنین وضعیتی بود كه رایان كروگر دیپلمات ارشد امریكایی پیغامی از طرف یكی از نیروهای مجاهدین در افغانستان دریافت كرد. افغان ها توانسته بودند اطلاعاتی به دست آورند كه برای مبارزه با القاعده حیاتی بود. امریكایی ها هنوز دقیقا از منبع این اطلاعات مطمئن نبودند، اما میدانستند تنها كسی ممكن است چنین اطلاعاتی به افغانها بدهد ژنرال سلیمانی است. -
14
دی 1399
وقتی نیروهای قدس در حال سازماندهی نیروهای از هم گسسته شده ی مجاهدین در افغانستان بودند، القاعده با رهبری بنلادن نقشهی نزدیك شدن به احمد شاه مسعود برای ترور وی را اجرا میكردند. سرانجام خبرنگار ها توانستند خود را به مسعود برسانند و در روز نهم سپتامبر سال 2001 احمد شاه مسعود را در حالی كه نزدیك ترین دوست و یارش در كنارش بود ترور كنند. خلیلی راوی آخرین لحظههای زندگی مسعود در این شرایط بود.
-
13
دی 1399
بازگشت احمدشاه مسعود از پارلمان اروپا آغاز شد. وقتی رسیده بود و پس از چند روز دوباره از محل زندگیاش عازم جبههی شمال بود. این درست همزمان بود با درخواست دیدار با سعود از طرف دو خرنگار عرب ساكن انگلیس. آنها كه خود را خبرنگاران یك مركز اسلامی در انگلستان معرفی كرده بودند، توانستند خود را تا یك قدمی مسعود برسانند.
این در حالی بود كه طالبان و القاعده به شدت از سفر مسعود انتقاد كرده و سعی داشتند چهرهی مسعود در میان كشورهای مسلمان را مخدوش كنند.
در چنین وضعیتی نیروهای ایران مشغول بازسازی سپاه محمد كه پیش از این تقریبا از هم گسسته شده بود داشتند و نیروهای القاعده علیرغم مخالفتهای مسعود برنامهی قتل رهبر مجاهدین «احمدشاه مسعود» را میریختند. -
10
دی 1399
صمد كه سالها از مجاهدین بود، در جریان پیش روی های طالبان كم كم دلسرد شده و حالا چند سال است مشغول به تجارت انسان شده. او آوارگان و جنگ زدگان افغان را در ازای پول به ایران میآورد.
-
09
دی 1399
یعقوب برای تلاش در رسیدن به اهداف خود راهی كابل شد. او به قهوهخانهای در شهر رفت تا با صمد مردی كه از سالها پیش میشناخت دیدار كند...
-
08
دی 1399
سرهنگ شاهسون پس از طی كردن حدود هشتصد كیلومتر در نوزده روز با پایی مجروح از جراحت گلوله، خود را به مرزهای ایران رساند. این در حالی بود كه 270 هزار نفر از نیروهای رزمی ایران پشت مرزها مستقر شده و آمادهی ورود به خاك افغانستان بودند. با رسیدن تنها شاهد زندهی واقعهی مزارشریف حالا باید حقایقی آشكار میشد؛
-
07
دی 1399
صبح هفدهم مردادماه 1377 آغاز شد. طالبان در حال ورود به شهر بودند و سقوط شهر مسلم شده بود. در چنین وضعیتی وقتی طالبان در حال پیشروی داخل شهر بودند، محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی، پیش از آن كه ارتباطات به كلی قطع شود، آخرین اخبار را مخابره كرد؛ اخبار سقوط مزار شریف به دست نیروهای مهاجم طالبان و دیده شدن ایشان در اطراف كنسولگری ایران. این پیام نیمه كاره ماند و ارتباط از دست رفت. در ادامه گروهی از مردان نظامی وارد كنسولگری شدند.
-
06
دی 1399
یعقوب در آستانهی حملهی دوم طالبان به مزارشیف و پس از سقوط كابل به دست نیروهای طالبان، با توجه به این كه نیروهای كنسولگری ایران واقع در مزارشریف را در خطر میدید، سعی كرد خود را شبانه به مزارشریف رسانده و تا جایی كه ممكن است افرادی را با خود باز گرداند. این در حالیست كه نیروهای اطلاعاتی مستقر در سفارت و خارج از آن پیشتر نسبت به سقوط مزارشریف و شرایط جنگی هشدار داده بودند، اما علیرغم این كه حتی سفیر مزارشریف را ترك كرده بود، نیروهای كنسولگری مشغول به كار بودند. آنها دستور اكید داشتند تا در كنسولگری بمانند. یعقوب با گذشت از مرز و رسیدن در عمق خاك افغانستان با یك بالگرد خود را به نزدیكی مزارشریف رسانده و....
-
03
دی 1399